🔸آقا ماشاالله؛راوی و بازیگر طناز فلکه ضد
🔹پنجاه و هشت سال پیش که «حاجی آذر» توی گوشِ «ماشاالله شاهمرادیزاده» اذان گفت، میلانهای ضد، پرِ بر و بچههای بزنبهادری بود که بعدها یکی یکی اسمشان رفت بالای کوچهها.
🔹آقا ماشاالله بچه میلان هجدهمِ «ضد» است. سیصد، چهارصد متر اینطرفتر از حاجی کاوه که سرِ خیابان عطاری داشت و پسرش، محمود جز برای دعوا سراغ ماشاالله را نمیگرفت: «حاجی ما رِ مثل محمودشان دوست داشت. ما و محمود ولی مثل کارد و پنیر بودِم. توی عالمِ بِچگی، چنان همدیگهرِ مِزَدِم که نگو. بعد توی جنگ هم که محمود فرمانده رفت، قُلابش همه محل رِ گرفت، ولی مُ سر همو دعواهای بِچگی، دیر به قلابش افتادُم!»
🔹یکی درمیانِ حرفهای آقا ماشاالله از خاطرات رفقای جبهه است. مابقیاش هم طنازیهایی است به لهجه مشهدی. برای همین شاید راهپایش به کارهای دهنمکی باز شده تا «لیلا در واکن…» را وسط «اخراجیها»ی سه بخواند. او البته پیش از اینها، آدمِ تئاترهای بداهه سالهای جنگ بوده است./مشهدچهره
#چهرههای_مشهدی
@AkhbarMashhad