✍به جهنم !
🔹از بچههای فامیل یک سر و گردن بالاتر بودم، خیلیها حسرت زندگی ام را میخوردند.
🔹نگاه به ریخت و قیافه الانم نکنید، چهارشونه بودم و با موهای جلو آبشاری و تیپی که همه تعریف میکردند.
🔹از همون بچگی مادرم برایم عطر و ادکلنهای گران میخرید. ماشین و خانه و زندگی ما از همه فامیل و آشنایان سر بود.
🔹در جوانی با پول پدر دانشگاه رفتم اما نتوانستم ادامه بدهم. ترک تحصیل کردم. بعد از مدتی خواستگاری دختری رفتیم که پول پدرش از پارو بالا میرفت.
🔹جشن عروسی دهان پرکنی گرفتیم. همه چیز به ظاهر شیک و پیک بود. ولی من که از نوجوانی با سیگار کشیدن به بیراهه رفته بودم، باختم.
🔹الگویم پدرم بود و مهمانیهایی که با دوستانش میگرفت و مشروب میخوردند و بعد هم میزدند به در حرفهای پرت و پلا.
🔹معتاد شدم. در همان دوران عقد همسرم بدون هیچ تعللی طلاق گرفت. روزی که دادخواست طلاق داد با غرور گفتم به جهنم.
بعد از این ماجرا پدرم مرا از شهرمان به مشهد فرستاد. حتی سرمایهگذاری کرد کار و کاسبی داشته باشم و میگفت از جلوی چشم اقوام و آشنایان دور باشم.
🔹 سرمایهام را باختم. الان هم در جایی کارگری میکنم.
🔹با دوستان مواد مخدر مصرف میکردیم که پلیس معتادهای خیابانی را جمع میکرد، میبینید مرا هم آورده ام اینجا.
🔹فقط یک کلمه میتوانم بگویم، جملهای که پدرم هم از زبانش نمیافتد، امان از لقمه حرام، لقمه حرام، لقمه حرام.
🔹خیر و برکت ندارد، باور میکنید بچههای خانوادههای مستضعف فامیل ما برای خودشان خانه و زندگی درست کردهاند و آبرو دارند و من …
🔹مواظب لقمهای که سر سفرهتان میبرید باشید بدجور دامن گیر آدم میشود.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@Akhbarmashhad
