✍خربزه آب است
🔹شوهرم سرد بود، برایش فرقی نمیکرد چه میگویم، چه میخواهم و چه انتظاری از او دارم.
🔹همه هوش و حواسش به کار بود و پول درآوردن.
🔹از مادرش هم بیچون و چرا حرف شنوی داشت. بارها جر و بحث کردیم. نمیفهمید تا روزی که جوان هستیم باید قدر خوش روزهای زندگی مان را بدانیم، مسافرتی برویم و لحظات خوشی را کنار هم تجربه کنیم. هر موقع چیزی میگفتم به چشمانم خیره میشد و با تمسخر سرش را تکان میداد. میگفت فکر نان کن خربزه آب است.
🔹مادرم میگفت شوهرت را جادو جنبل کرده اند، دست به دامان یک رمال شدیم کلی پول دادیم و هیچ نتیجهای نگرفتیم. احساس تنهایی و دلتنگی سبب شد به فضای مجازی روی بیاورم.
دیگر برایم مهم نبود شوهرم هست یا نیست و چه میکند.
🔹حسابی سرگرم شبکههای اجتماعی شدم. جوانی با چرب زبانی در حالی که ادای شاعرها را در میآورد شنوای دلتنگیهایم شد. فکر نمیکردم در باتلاقی فرو بروم که رهایی از آن سخت باشد.
🔹تعهدات زناشویی را زیر پا گذاشتم و برای مرد غریبه پیام و عکس و تصویرهای شخصی میفرستادم.
🔹یک شب خواب عجیبی دیدم، بلند شدم و با توجه به این که عذاب وجدان هم داشتم زدم زیر گریه. تصمیم گرفتم اشتباهاتم را جبران کنم. شوهرم میگفت نصف شبی چه اتفاقی افتاده گریه میکنی.
🔹روز بعد برایش خیلی صادقانه توضیح دادم اشتباه کرده ام. شوهرم غیرتی شده بود و میگفت خون راه میاندازد.
🔹مرا هم از خانه بیرون کرد و گفت دیگر نمیخواهم تو را ببینم.
🔹دست آخر کارمان به مرکز مشاوره رسید. من فقط میتوانم بگویم شرمندهام و یک عمر سرم پایین است به خاطر اشتباهی که کرده ام. البته حرفهای مشاور شوهرم را هم به فکر فرو برد. زندگی فقط پول درآوردن نیست، احساس آرامش را نمیتوان با پول خرید. شاید بعضی زندگیها غرق در پول ، خوشگل به نظر برسند اما خوشمزه نیستند.
🔹زن و شوهرها باید هر دو به وظیفه خودشان عمل کنند.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست
@Akhbarmashhad
