Skip to content
مشهدمپ، اخبار و اطلاعات بروز از شهر مشهد
Menu
  • ارتباط با ما
  • لیست مشاغل و اماکن مشهد
Menu

✍نفله شدم 🔹آشنایی ما اتفاقی بود. بعد چند ماه

Posted on اکتبر 18, 2025

✍نفله شدم

🔹آشنایی ما اتفاقی بود. بعد چند ماه موضوع را به مادرم اطلاع دادم. با پدرم صحبت کرد. گفتند با خانواده‌اش خواستگاری بیاید تا ببینیم سرش به تنش می‌ارزد یا نه.
🔹آمدند، پدرم مخالفت خودش را اعلام کرد. می‌گفت این پسر اهل زندگی و زن راه بردن نیست. یکی دو هفته پیله کرده بودم دوباره خواستگاری بیایند. پدرم قبول نکرد.
🔹با خانواده‌ام چپ افتاده بودم. فایده‌ای نداشت. قول دادم آن پسر را فراموش کنم اما رابطه پنهانی خودم را با او حفظ کردم.
🔹گاهی محل کارم می آمد و حرف‌های عاشقانه می‌زد.
🔹قرار گذاشتیم آنقدر صبر کنیم تا اوضاع و احوال جور شود و به همه ثابت کنیم عاشق واقعی هستیم.
🔹دلم به یک مشت حرف پرت و پلا قرص شده بود. خواستگاری برایم آمد، من هم تلافی کردم و جواب رد دادم.
🔹یک روز پسر مورد علاقه‌ام دیدنم آمد. با موتورش رفتیم و دوری زدیم. خیلی دمق بود و گرفته. حرف نمی‌زد. دلم داشت می‌ترکید. گفت‌ با مشکلی روبرو شده و نیاز به مبلغی پول دارد.
به چشمانش نگاه کردم، انگار آتش به جانم انداخته بودند. دوست نداشتم ناراحتیش را ببینم. گفتم مگر من مرده ام که تو حرص و  جوش بزنی.
🔹شصت هفتاد  میلیون تومان از پس اندازی که داشتم برداشتم و دو دستی تقدیمش کردم. جالب اینکه ادا و اطوار در می‌آورد و قبول نمی‌کرد.
🔹یکی دو ماه دیگر هم گذشت دوباره دمق شد و یک هفته ای هرچه زنگ می‌زدم جوابم را نمی‌داد.‌
🔹دلم داشت می‌ترکید، شب‌ها آرام و قرار نداشتم و گریه می‌کردم.
🔹بالاخره جواب داد. گفت یک چک دیگرش مانده و باید جواب طلبکارش را بدهد. قرار ملاقات گذاشتیم. بانک ناراحت به نظر می‌رسید خبر خوشی هم برایم آورده بود. اینکه پدرش می‌خواهد ارث پدربزرگش را به او بدهد و بعد موقعیت خوبی برای ازدواج فراهم خواهد شد.
من خنگ و ساده لوح النگوی طلایی که در خانه گذاشته بودم دو دستی تقدیمش کردم.
🔹یک هفته دیگر هم گذشت و یک روز پشت تلفن گفت ما به درد هم نمی‌خوریم چون خانواده‌اش با ازدواج مان موافق نیستند.
موضوع را با مادرم مطرح کردم. با پیگیری پلیس ازه فهمیدم چوب دو سر طلا شده‌ام. یک دختر ساده دیگر هم مثل من همینطور فریب خورده و این آقا پسر برای کلاهبرداری ، دکان دستگاهی راه انداخته و … .
🔹متهم این پرونده دستگیر شد. من ماندم با خجالت و شرمندگی، نمی‌دانم چطور دیگر به چشم های پدرم نگاه کنم، پدری که برای لقمه نان حلال و چرخاندن زندگی از جان و هستی‌اش مایه گذاشته است.
🔹وقتی کفش‌های پاره پدر و مادرم را در کلانتری می‌دیدم از خودم بدم آمد.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

تبلیغات در مشهدمپ

Recent Posts

  • 🔸فوت یک شهروند مشهدی بر اثر تصادف در روز
  • درخواست سهام داران پدیده شاندیز از دستگاه قضایی برای
  • 🚨 خبر فوری برای مالباختگان گوشی‌های مفقودی یا سرقتی!کشف
  • 🔸پیکر مرزبان شهید «سجاد صیامی» در مشهد تشییع و
  • ⭕️شروع دوباره اما کمرنگ کرونا/ ٤ درصد مردم کشور

Recent Comments

  1. علی در 🔸 هوش مصنوعی جایگزین کدام مشاغل می‌شود؟@AkhbarMashhad

Archives

  • اکتبر 2025
  • سپتامبر 2025
  • آگوست 2025
  • جولای 2025
  • ژوئن 2025
  • می 2025
  • آوریل 2025
  • مارس 2025
  • فوریه 2025
  • ژانویه 2025
  • دسامبر 2024
  • نوامبر 2024
  • اکتبر 2024
  • سپتامبر 2024
  • آگوست 2024
  • جولای 2024
  • ژوئن 2024
  • می 2024
  • آوریل 2024
  • مارس 2024
  • فوریه 2024
  • ژانویه 2024
  • دسامبر 2023
  • نوامبر 2023
  • اکتبر 2023
  • سپتامبر 2023
  • آگوست 2023
  • جولای 2023
  • ژوئن 2023
  • می 2023
  • آوریل 2023
  • مارس 2023
  • فوریه 2023
  • ژانویه 2023

Categories

  • Uncategorized
  • آگهی و استخدام
  • اخبار مشهد
  • رویدادها ، نمایشگاهها
  • طبیعتگردی
  • گردشگری و توریسم
©2025 مشهدمپ، اخبار و اطلاعات بروز از شهر مشهد | Design: Newspaperly WordPress Theme