✍نگاهم کن !
🔹خواستگاریات آمدم حرف، چیز دیگری بود. از رویاهایت برایم گفتی. از خواستهها و انتظاراتت و اینکه یک مرد وفادار میخواهی به او تکیه کنی.
🔹تمام گفتههایت را به جان خریدم. با همه وجود زحمت کشیدم و زندگی ساده و آبرومندی ساختیم.
🔹همه دغدغهام این بود لقمهای نان حلال، خانه بیاورم. هرچه گفتی گفتم چشم. کم کم حرف تو شد یککلام.
🔹باز هم با هم خوب بودیم، بیماری مادرم باعث شد تمام وقت برایش تلاش کنم.
🔹دکتر میبردمش و نمیخواستم به این زودیها بی مادر شوم. بعد مرگ پدرم، او برای من و خواهر و برادرم هم پدر بود و هم مادر. زحمت کشید، خون دل خورد تا بزرگ شدم. یکی دو ماه حضور کمتر من در خانه سبب شد فاصله بگیری.
🔹 دلگیر بودی و حق هم داشتی. اما به من حق ندادی. مادرم از دنیا رفت. مدتی فکرم درگیر بود. در این مصیبت کنارم نماندی. نمیدانم شاید از مادرم دلگیر بودی، ولی هرچه بود مادرم بود و من شوهر تو.
🔹گفتم بیا برویم مشاوره. گفتی مشاوره کیلویی چند، همه مشاورها باید بیایند پیش من درس بگیرند. نمیدانستی همان موقع من پیش مشاور از خودم و تو میگفتم. تویی که عامل حال خرابی من بودی.
🔹نگاهم کن، زندگی ما نباید به اینجا کشیده میشد. راست میگویی راهی جز طلاق نمانده ناراحتم نصیحت مادرم این بود احترام زنت را نگهدار. تلاشم را کردم. نخواستی، من هم بلد نبودم. کار به اینجا رسید. نمیخواهم بیشتر از این درباره مشکل زندگی و علت جدایی مان حرف بزنم چون شرمسارم.
🔹زن و شوهرها مراقب زندگیتان باشید، به هم نگاه کنید و همدیگر را بفهمید.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad
