✍پوزخند !
🔹 خودش تن به کار بدهد ، درآمد خوبی دارد.
او با ظاهری آراسته به چند مغازه مراجعه کرده و سفارش خرید داده ، بعد هم مبلغ ناچیزی به فروشنده پرداخت کرده و با دادن نشانی یک ساختمان درخواست تحویل کالا و تسویه حساب در محل داشته است.
🔹متهم برای عملی کردن نقشهاش ساختمانهای تجاری کوچکی شناسایی میکرد که چند راه ورود و خروج داشتند.
🔹او در محل کالاها را تحویل میگرفت و با این ادعا که الان پول میآورد از در دیگر بیرون می زد و فرار می کرد. راننده تاکسی هم آن قدر منتظر میماند که حوصلهاش سر می رفت و با صاحب مغازه تماس می گرفت. مالباخته تازه متوجه میشد ماجرا از چه قرار بوده و سرش کلاه رفته است. مرد جوان تصور می کرد با تغییر چهره، رد پایی از خود برجا نمیگذارد .
🔹 کارآگاهان پلیس زرنگ تر از این حرف ها هستند و با سرنخ های موجود او را چهره زنی ، ردزنی و پس از هماهنگی با مرجع قضایی در حالی دستگیر کردند که خانواده همسرش ، میهمانش بودند. متهم با چشمهای گریان به دستبند قانون زل زده بود و جلوی اقوام همسرش نمی توانست سرش را بالا بیاورد.
🔹سرش بدجور به سنگ زمانه خورده بود . پدر بازنشسته اش می گوید: دارو ندارم را سرمایه کار و خانه و زندگی این بچه ناخلف کردم.پدر آهی می کشد و ادامه می دهد: سعی کرده ام یک ریال مال حرام وارد زندگی ام نکنم . پسرم زیاده خواه و بلند پرواز بود و خودش را با دیگران مقایسه میکرد.
🔹مرا قبول نداشت و وقتی می گفتم برای ساختن زندگی باید تلاش کنی و امید به خدا داشته باشی پوزخند تحویلم می داد. مال حرام خیر نمیکند و خدا نکند دست آدم رو شود. همسر متهم خیلی شاکی است و می گوید: شرط من برای زندگی صداقت و رفاقت بود و با کمک های پدر شوهرم زندگی ساده وخوبی داشتیم ، افسوس …
🔹متهم می گوید: فروشنده ها باید قبل از تسویه حساب در محل کالایی تحویل ندهند. او با بغض می گوید: آبرویم رفت.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad