✍نگاهم کن!
🔹پسر ته تغاری خانه بودم و نفهمیدم چه کار کنم. به حرفهای پدرم که هر جملهاش را باید قاب طلا میگرفتم گوش ندادم.
🔹رفیقم میگوید ما از چشم خدا افتادهایم. ما با هم خیلی بحث میکنیم، به او گفتم حرفت را قبول ندارم. معتاد هستیم که هستیم، ما هم خدایی داریم.
🔹سرتان را درد نیاورم، برایم زن گرفته بودند، همسرم عاشق پدر و مادرم و خانوادهام بود. احترام مرا هم خیلی نگه میداشت. افسوس … .
🔹امروز در حال سرقت وسایل داخل خودروی یک آدم بیچاره که برای درمان مادرش به مشهد آمده، دستگیر شدیم.
🔹شاکی بیچاره گرفتار است و به خودم هزار بار لعن و نفرین گفتم چرا باید با این دزدی قوز بالا قوز مشکلاتش شوم؟
🔹حتی گفتم کاش خانه و زندگی داشتم و میآمدید و محلی برای استراحت داشتید.
شاکی پرونده خندید و گفت؛ همین قدر که تعارف کردی برایم کافی است. در کلانتری بودیم که زنگ زدند و گفتند مادرش فوت کرده است.
🔹سرش را روی شانه ام گذاشت و های های گریه میکرد. به او دلداری دادم و گفتم خدا به تو صبر بدهد.
🔹طفلکی حالش اصلا خوب نبود. رضایت داد و رفت. یاد مادرم افتادم. از آخرین باری که دعوایمان شد، سرش داد کشیدم و احترامش را جلوی همه زیر پا گذاشتم چند ماه میگذرد.
دوباره خودم را نفرین کردم. در اولین فرصت میروم دستش را میبوسم و میگویم نگاه کن و بگو مرا میبخشی. بعد از مرگ پدرم او برای من و خواهران و برادرانم هم پدر بوده و هم مادر.
🔹با کارگری ما را بزرگ کرد و اجازه نداد کسی بگوید بالای چشمتان ابرو است. با کارهای اشتباهم ابرویش را بردهام. برمیگردم و قول میدهم مثل آدم زندگی کنم. دست برادر بزرگم را هم میبوسم. از او میخواهم کمکم کند اعتیاد را کنار بگذارم.
روزی که زنم را طلاق دادم مثل ابر بهاری اشک میریخت و کارش به بیمارستان کشید.
قول میدهم اشتباهات گذشتهام را جبران کنم.
🔹من در جایگاهی نیستم حرفی بزنم. از جوانها تمنا میکنم با خانوادهتان دوست باشید، غرور، لج بازی و رفیق بد، طوری که فکرش را هم نکنید سرنوشت آدم را خراب میکند.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad