✍دخترم گم شده!
🔹سراسیمه و مضطرب بودند. مرد جوان با توپ پر میگفت: این چه وضعی است، ما امنیت داریم؟ دخترم دوروز است گم شده و اگر بلایی سرش بیاید.
🔹با پی گیری کارشناس اجتماعی پلیس، دختر نوجوان بالاخره گوشی تلفن همراهش را جواب داد.
🔹ساعتی نگذاشته بود که دختر با مادربزرگش در دایره اجتماعی کلانتری حاضر شدند.
پدر برافروخته، بد و بیراه میگفت. دختر حرفهای ناگفتهای داشت. میگفت خانه را با جر و بحثهای الکی و تکراری برایش جهنم کردهاند. حداقل خواهر و برادری ندارد که دلش به آنها خوش باشد، خانه مادربزرگش رفته و از او خواهش کرده یکی دو روز مهلت دهد استراحت کند.
🔹دختر نوجوان میتوانست با این فاصله عاطفی و ترک خانه هر جایی برود و خدای ناکرده دچار مشکل شود. اینکه واقعیت را از نظر دور بداریم، خودمان میدانیم اصل ماجرا چیست و چرا به خاطر دخالتهای دیگران زندگی را زهرمار کردهایم نکتهای است که نباید سر خودمان را شیره بمالیم و غافل شویم و البته گفتههای پدر دختر نوجوان هم زیاد است.
🔹میگوید همسرم حساب دخل و خرج زندگی را ندارد، با چشم و هم چشمی و بریز و بپاشهای الکی، چشم زندگیمان را کور کرده و…
🔹هوشیار باشیم، احترام، احترام میآورد. قرار نیست فقط بچههایمان به ما احترام ما هم باید برایشان پناه عاطفی و الگوی اخلاق و رفتار و عشق ورزیدن و معرفت باشیم.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad