🔸من لو رفتم!
🔹شوهرم علاقه و وابستگی زیادی به خانوادهاش دارد و دلم میخواست فقط مرا ببیند و یک شوخی مسخره هم یاد گرفته بود، خودشیرینی میکرد و از زن دوم حرف میزد.
🔹با تصمیمی احمقانه، پنهانی یک سیمکارت گرفتم و در گوشی خودم با اسم سعید ذخیره کردم و از این خط به آن خط دیگر پیام میفرستادم.
🔹خیلی زود فهمید و حتی شماره تلفن را برداشته بود و سر کار میرفت و از شمارههای مختلف به این شماره زنگ میزد، به پاسخی نمیرسید.
🔹نمی دانم با کدام عقل چنین کاری کردم. از خواب و خوراک افتاده بود و مغازهاش را دست شاگردش میسپرد و میخواست مچ مرا بگیرد و یک روز غروب به پارک نزدیکخانه رفتم که با برادرش و برادرم آمدند و توپش حسابی پر بود.
🔹با شماره تلفن سعید خیالی تماس گرفت و رودست خورده بودند که با این وجود شوهرم بدجور با من درگیر شد و…
🔹خیلی خیلی اشتباه کردم و این کارم میتوانست عواقب خطرناکی داشته باشد و هر چه معذرت خواهی میکنم فایدهای ندارد، سر لج افتاده و میگوید حاضر به ادامه زندگی نیست.
🔹دست به دامن مرکز مشاوره آرامش پلیس شدهام و خب چرا بین زن و شوهر باید این قدر فاصله عاطفی بیافتد.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad
