📷پرواز شبانه بر فراز اروند
🔹شب، آرام نبود. باد سردی از روی آبهای گلآلود اروندرود میوزید و صدای نالههای خفیف موجها با غرش گلولهها درهم میآمیخت. آسمان تیرهتر از همیشه بود. شهید موسی عرب، تفنگش را روی دوشش جا به جا کرد و به سمت خاکریز نیمهکاره قدم برداشت.
چشمهایش، تیزبین و هشیار، هر حرکتی را در دل تاریکی میکاوید.
🔹همراه همرزمانش در حال آمادهسازی معبری بودند که قرار بود رزمندهها از آن عبور کنند؛ مقدمات یک عملیات بزرگ در راه بود… عملیاتی که هنوز نامش فاش نشده بود اما همه میدانستند باید دل به دریا زد. موسی عرب زیر لب ذکر «یا حسین» زمزمه میکرد. لبخند محوی روی لب داشت، انگار با تمام سختیها، آرامشی عمیق در دلش موج میزد.
🔹گلولهای از سمت دشمن بعثی، با سوتی خشمگین از دل شب گذشت. صدای انفجار نزدیکتر شد. موسی سرش را بلند کرد، نگاهی به سمت دوستانش انداخت… و ناگهان، گلولهای مستقیم سینهاش را شکافت.
🔹چند قدمی عقب رفت. زانوهایش خم شد. دستش را روی سینه گذاشت؛ داغی خون را حس کرد. نگاهش به آسمان گره خورد، لبانش بیصدا زمزمه کرد: «یا زینب…»
🔹همرزمانش دویدند، فریاد زدند: «موسی…! مقاومت کن برادر!» اما موسی دیگر دردی احساس نمیکرد. آرام، همچون پرندهای که بال گشوده، بر خاک افتاد… چشمهایش هنوز رو به آسمان باز بود، در چشمانش نوری بود، انگار که به دیدار معشوق شتافته باشد.
🔹در همان شب تاریک، در سکوت و میان انفجارها، موسی عرب پرواز کرد. و زمین، برای همیشه از وجود فرزندی پاک محروم شد.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@AkhbarMashhad