✍افاده !
🔹شماها وقتی از کنار افرادی مثل ما رد میشوید سرتان را تکان میدهید و افسوس می خورید.
🔹با گوش خودم شنیدم یک آدم مغرور لندهور گفت خاک بر سرت کنند و رد شد. او راست میگفت، اما نباید میگفت.
🔹منظورم این است نباید به زبان میآورد .
این وضعی که میبینی ممکن است در سرنوشت هر کسی که نداند چه می کند رخ بدهد.
🔹ایف و افادهای داشتم که نگو نپرس. پدرم کارگر سادهای بود. در حد توانش برای من خرج میکرد. مادرم هم آرزوهای قشنگی برایم داشت. بهترین مدرسه ثبت نامم کردند. از گلوی خودشان میزدند تا من خوب بخورم ، خوب بپوشم و خوب بگردم.
🔹خیلی زود بزرگ شدم. پدرم عمرش به دنیا نبود. بعد از مرگ او مادرم مثل کوه پشت سرم ایستاد. طفلکی میگفت غم نخور آنقدر داریم که دستمان جلوی کسی دراز نشود.
🔹با اصرار من، بعد از کلی بگو مگو برایم یک موتور خرید. درست زمانی که آرزو داشت دانشگاه بروم کارم شد موتور سواری با دوستان ناباب.
اولین خطایم از یک نخ سیگار شروع شد.
🔹بعد هم ادای لات و لوتهای بی سر و پا را در میآوردم. عاشق دختر یکی از اقوام شدم.خواستگاری رفتیم. گفتم خدا بیامرزد پدرش را اما این جوان سر به راه نیست … .
🔹با جواب رد آنها از سر لجبازی تصمیم گرفتم زود ازدواج کنم. مادرم مخالف بود ولی با خواهر دوستم ازدواج کردم. دختری که برادرش معتادم کرد.
🔹این ازدواجم به طلاق انجامید، سرتون را درد نیاورم. الان هم اینجا هستم یک معتاد ولگرد که هنوز هم برای خودش احترام قائل است.
🔹زیاد سراغ مادرم نمیروم نمیخواهم او جلوی همسایهها و خواهرم جلوی شوهرش با دیدن من خجالت زده بشوند.
🔹به همین زودی دیر میشود، حتماً نباید آدم بمیرد که زمانی برای بازگشت نداشته باشد. گاهی وقتها زندهای اما فرصتهای زیادی را سوزندهای و دیر شده است.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@Akhbarmashhad
