🔸۳۰ خرداد ۷۳؛ داغی که هنوز تازه است / وقتی صحن حرم، میدان خون شد
🔸۳۰ خرداد سال ۱۳۷۳ بود، روز عاشورا. مشهد پر از عزادار بود و صحن رضوی لبریز از جمعیت، همه یا حسین میگفتن و اشک میریختن، صدای نوحه از رواقها بلند بود و بوی اسپند و گلاب توی هوا میپیچید.
🔸من هم بین جمعیت ایستاده بودم، نگاهم به ضریح بود، دلم آرام گرفته بود… عقربه ساعت که رسید به ۱۴:۲۶، یه صدای عجیب اومد، انگار زمین از جا کنده شد و همهچی تو یک لحظه تاریک شد.
🔸چشمهام میسوخت، گوشهام زنگ میزد، فقط دود میدیدم و صدای فریاد میشنیدم؛ مردم وحشتزده اینطرف و اونطرف میدویدن، یکی دنبال بچهاش بود، یکی عزیزش رو صدا میزد و خدام با لباسهای سیاه خودشونو رسوندن وسط صحن، دستاشون میلرزید و زخمیها رو بیرون میبردن. خون روی سنگها پخش شده بود، صداها با هم قاطی شده بودن، صدای “یا حسین” با فریاد کمک و ناله مجروحا یکی شده بود. هنوز نمیدونستیم چه بلایی سرمون اومده و چرا اینهمه زائر بیگناه باید وسط روضه به خاک و خون بیفتن.
🔸بعدها فهمیدیم اون انفجار لعنتی کار گروه تروریستی مجاهدین خلق بوده؛ همونا که از بیرون کشور نقشه کشیده بودن دل مردم مشهد و زائرای امام رضا(ع) رو بسوزونن. بمب رو درست بالای سر مبارک حضرت کار گذاشته بودن، با قدرتی معادل ده پوند تیانتی!
اون روز ۲۷ نفر شهید شدن و حدود سیصد نفر زخمی، خیلیها عزیزاشونو از دست دادن، اما هرکی اونجا بود، میدونه اون داغ، هنوزم مثل روز اول توی دل مردم تازه مونده.
روایت #هوش_مصنوعی از یک واقعه تاریخی در مشهد
@Akhbarmashhad
