✍عاشقتم !
🔹دلم میگیرد، میدانم برای گذران زندگی از جان مایه می گذارد. اخلاقش تند است. مادرم هم روی اعصابش راه میرود. من دختر بزرگ خانواده هستم. وقتی میبینم برادر و خواهر کوچکم از بدخلقی پدرم میترسند قلبم درد میگیرد.
🔹پدرم هر موقع عصبی میشود و من حرفی میزنم تا اوضاع آرام شود، میگوید بد قواره دهانت را ببند.
🔹خیلی دوستش دارم ولی نمیدانم چرا با او لجبازی میکنم. بعد هم از کردهی خودم پشیمان میشوم. غرورم اجازه نمیدهد بگویم بابا عاشقتم.
🔹 آخرین بار سر این که برادر کوچکم را کتک زد دعوا کردیم، از خانه بیرون زدم. جای بدی نرفتم. دو روز خانه دوستم بودم.
🔹مادرش به خانه ما زنگ زد. پدرم با توپ پر آمد و جلوی آنها دوباره« بد قواره» خطابم کرد. دلم برای چشمهای معصوم او تنگ شده بود. وقتی کفشهای پارهاش را دیدم اشک در چشمانم جاری شد. برای زندگی تا حد توان خودش زحمت کشیده و… .
🔹یک دختر احساسات و عواطفی دارد و تکرار کلمه بد قواره خیلی تاثیرات بدی میتواند داشته باشد. با راهنمایی پدر دوستم مرکز مشاوره آمدیم.
🔹حرفهای دختر جوان تمام شد. کنار پدرش ایستاده بود و با عشق نگاهش میکرد. پدر هم لبخندی بر چهره داشت، طفلک نگران موتور سیکلت قراضه اش بود که قفل و بند درست و حسابی نداشت.
🔹عشق جاریست، پدرها و مادرها بچههایشان را دوست دارند. بچهها هم آنها را دوست دارند. خدا کند پدر و مادری نباشیم که حضور ما در خانه حال همه را بگیرد. از ترس این که ناراحت نشویم بچهها توی اتاقها نروند و ساکت بازی نکنند. باید پدر و مادری باشیم که در پیری بچههای ما دوست داشته باشند کنارمان باشند و دستمان را بگیرند.
🔹بگو مگوهای زن و شوهری هم در حضور بچهها کار درستی نیست. به گفته دختر جوان مادرش هم با تمام وجود برای این زندگی زحمت میکشد و کار میکند. لقمه نان حلالی دارند و دستشان جلوی کسی دراز نیست. باید قدر لحظههای با هم بودن و سلامتی و امنیتی که دارند را بدانند.
دختر جوان برای اولین بار دست پدرش را گرفت و بوسید و گفت: دوستت دارم، عاشقتم بابا.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی مهمان شماست…
@AkhbarMashhad