✍خواب عجیب!
🔹پیرزن سراسیمه با پلیس تماس گرفت، صدایش میلرزید و میگفت پلاستیکی که دستش بوده را سرقت کرده اند.
🔹او در پاسخ به این سوال که داخل پلاستیک چه بوده گفت دار و ندارم.
🔹افسر جوان پلیس که تازه درجه سرگردی گرفته بود راهی شد تا موضوع را پیگیری کند. دقایقی بعد او با خودروی انتظامی به محل رسید.
🔹پیرزن ایستاده بود و میگفت جوانی موتور سوار پلاستیکی مشکی که دستش بوده را قاپیده و فرار کرده، سرگرد پرسید داخل پلاستیک چه بوده است؟
🔹پیرزن گفت: یک بسته آبنبات که از همین مغازه روبرو چند دقیقه قبل گرفتم.
سرگرد پرسید همین و به چشمهای پیرزن نگاه کرد.
🔹یاد مادرش افتاد، مانده بود چه کند. نشانی پیرزن را گرفت و گفت خیال تان راحت پیگیری میکنیم. پیرزن که به سختی راه میرفت خداحافظی کرد و راهی خانهاش شد.
🔹سرگرد به مغازه آن طرف خیابان رفت. با پرسجوی ساده متوجه شد پیرزن چه نوع آبنباتی خریده است. یک بسته از همان آبنبات خرید و ساعتی بعد با همراهی همکارش به نشانی خانه پیرزن رفت.
🔹پیرزن در خانه را باز کرد، سرگرد بسته آبنبات را به او داد و گفت این هم آبنباتی که میخواستید.
🔹لبخندی بر چهره پیرزن نقش بست. سرگرد و همکارش را خیلی دعا کرد و گفت: با دوستم سختگیری نکنید فقط به او بگویید این کارها آخر و عاقبت ندارد آدم نتیجه کارش را میبیند.
هفته بعد از این ماجرا سرگرد با خانواده راهی سفر شد. او در مسیر سبزوار ــ شاهرود در حال رانندگی لحظهای پلکهایش سنگین شد. انگار خواب پیرزن را میدید و بسته شکلات و دعایش.
🔹از خواب پرید. خودرو از جاده منحرف شده بود و سرگرد با مهارت توانست از واژگونی وسیله نقلیه جلوگیری و آن را متوقف کند. سالها از این ماجرا میگذرد و سرگرد که امروز تا مقطع دکترا ادامه تحصیل داده و با درجه سرهنگی، رئیس پلیس آگاهی استان خراسان رضوی است هنوز هم که هنوز است در جمع همکاران خود حرفهای پیرزن و این که انسان نتیجه کارش را میبیند یادآوری میکند.
🔹 میگوید اگر کمتر از ثانیهای پلکهایش را در آن حادثه دیرتر باز کرده بود حادثهای تلخ اتفاق میافتاد. سرهنگ نبیاله مرادی تاکید میکند: مسئولیت یعنی تعهد، یعنی خودسازی و مراقبت و خداباوری و درستکاری.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@AkhbarMashhad