✍شکلات !
🔹غروب که میرسد لب پنجره مینشیند و با دستهای کوچکش دست به دعا برمیدارد.
دلتنگ است و هر شب باید عکس بابا را در آغوش بگیرد.
🔹برای بابا قصه میگوید و آرام به خواب میرود. مهسا طاهری، دلداده پدرش است و تمام دنیای او در این خلاصه میشود روزهای پنجشنبه با پول تو جیبیاش یک بسته شکلات سنگی بخرد و در مزار بابا میزبان رهگذران گلزار شهدای گناباد باشد.
🔹 مهسا دقایقی سر به سنگ آرامش زندگیاش گذاشته، چشمهایش را میبندد و انگار میخوابد تا صدای قلبش را بابا گوش کند.
🔹بابا حسن عادت داشت هر شب دختر کوچولیش را لحظهای در آغوش میگرفت و میگفت: مهسا صدای قلب تو برای من، جان زندگیست.
🔹سرهنگ حسن طاهری، ۲۴ سال در پلیس مبارزه با مواد مخدر خدمت کرد. او روز بیست و ششم شهریور ۱۴۰۲ در درگیری با قاچاقچیان مسلح منطقه عملیاتی نهبندان درجه رفیع شهادت رسید.
🔹مهسا با شنیدن خبر شهادت پدر، زبان فرو بست و تا شش ماه هیچ سخن نگفت. نگرانی این فشار روحی شدید به دخترک، مادرش را آزار میداد.
🔹مهسا یک روز هدیهای از سرهنگ علی رجبی، فرمانده انتظامی گناباد دریافت کرد. یک جلیقه خبرنگاری باشگاه دانشآموزی پلیس. ناگهان چیزی شبیه معجزه رخ داد. مهسا بلند شد عکس بابا را در دست گرفت و سخن گفت. کوبنده و پر صلابت؛ من دختر سرهنگ شهید حسن طاهری و خبرنگار باشگاه دانشآموزی پلیس هستم.
🔹از آن روز مهسا با یاد پدر میگوید من خبرنگارم و میخواهم کارهای پلیس را برای مردم بگویم. برادرش هاشم طاهری هم به استخدام فراجا درآمد تا پلیس شود. جوان غیرتمند میگوید دلش میخواهد به محل خدمت پدرش برود و برای کشور انجام وظیفه کند.
🔹زندگی ساده و بیریای سرهنگ شهید حسن طاهری که خانواده اش در یکی از روستاهای حاشیه شهر گناباد سکونت دارند گویای خدمت صادقانه و خالصانه این افسر رشید و غیور است.
🔹مهسا، این روزها با سجاده نماز پدر راز و رمزی دارد. به مهمانها میگوید اگر حاجتی دارید روی این سجاده سر به مهر بگذارید.
🔹آرزویش دیدار با مقام معظم رهبری است. در حاشیه یادواره ی شهدای فراجا در تربت حیدریه پس از دیدار با سردار تقوی گفت: خجالت کشیدم به فرمانده پدرم بگویم خیلی دوست تان دارم و راه پدرم را ادامه می دهم.
🔹امنیت، اتفاقی نیست قدر خون شهدا و حس ناب مهسا طاهری، این خبرنگار کوچک مصمم و فرزندان و خانواده معظم شهیدان را بدانیم که شرمنده شان نشویم.
🖋غلامرضا تدینی راد
@AkhbarMashhad