گپ در کنار حوض صحن گوهرشاد با زائران امام رضا(ع)/ناخدا دوم بهروز شبان ۴۱ ساله و ندا حبیبی ۳۷ ساله از تهران
🔹️بارها وقتی که میخواستیم برویم حس میکردم برگشتنی در کار نیست، یک بار همه که نشستند سر جایشان خودم همه چیز را چک کردم و آخر سر رفتنم طرف از بین در برای لحظاتی چشمم به منظره اطراف افتاد: گفتم خدا کند اون دنیا هم همینقدر قشنگ باشد و در را بستم و قوس کردیم.
🔹️داخل آب از آن روزهایی بود که ممکن بود برنگردیم خیلی وقتها ممکن بود ولی در همه آن هجده سال هر وقت وارد خلیج فارس ، شدیم همین که طناب شناور را از « موتِ » اسکله باز میکردند ، انگار بند من هم از زمین کنده میشد ؛ میرفتم توی آرامش مطلق. هیچ دلی به خشکی
نداشتم.
🔹️شده بود که هفتاد هشتاد روز وسط آب باشیم چهار پنج روز لابه لای طوفان گیر کنیم. بود لقمه که میگذاریم دهنمان پایین نرود از تهوع گرگ و میش اول صبح با زیر دریایی قوس میکردیم کف آب و میرفتیم تا خود شب…
🔹️ولی توی همه آن سالها که نیرو یا فرمانده ناو یا زیر دریایی بودم « ندا » نگذاشت توی ، خشکی ، دغدغه و دلهره ای برایم بماند. نگذاشت به موت اسکله بند بمانم دختر عزیز کرده خانه پدرش بود ، ولی میماند بندرعباس و بچه بزرگ میکرد من میرفتم و توی نبودنم به قول خودش « مارمولک میکشت قد یه تمساح! ولی هر چیزی که میشد خبر نمیداد.
🔹️یک بار دزدی خانه را هم خبر نداد پلیس آورده بود دزد را گرفته بودند اموال برگشته بود… و من تازه رسیدم اگر این نبود لابد نمیتوانستم آن همه سال توی دریا دوام بیاورم/اهالی حرم
@AkhbarMashhad