✍خودتی !
🔹دختر فامیلمون بود، خواستگاریش رفتم و خونواد ش به اعتبار اسم و رسم پدر خدابیامرزم جواب بله گفتند.
🔹سنگ جلوی پای ما نگذاشتند و من خیلی راحت و بیدردسر زن گرفتم.قرار بود یکی دو سال دوران عقد بمونیم و بعد از اون که خودمون رو کمی جمع و جور کردیم خونه بخت بریم.
من آدم مغروری بودم . همیشه توقع بیش از حد از همسرم و خانوادهاش داشتم.
🔹از طرفی با یکی از دوستام مشورت میکردم و میگفت باید کلاهشون را بالا بندازن که تو رفتی و دخترشون را گرفتی.
🔹رفتارهام طوری بود که حتی برای خرید هدیههایی که در مناسبتهای مختلف مثل جشن تولدم میخواستند برایم بگیرن دغدغه داشتن.
از طرفی میدونستم دست پدرش خالیه و در تدارک تهیه جهیزیه هستند ولی کوتاه نمیاومدم و میخواستم برایم سنگ تموم بگذارن.
🔹موضوع اختلاف ما از تصمیم من در سرمایهگذاری یک کار شروع شد. کاری که فکرمیکردم خیلی بزرگه و میتونه ره صد ساله را برایم یک شبه طی کند.
🔹هرچه داشتم و نداشتم تحویل دوستم دادم و قرار شد برایم شرایطی فراهم کنه تا از ایران برم.
همسرم میگفت بدون مطالعه و شناخت و فقط به اعتماد یک مشت حرف پرت و پلای دوستات به زندگی مان آتش نزن .
🔹من این کار را کردم و سرلج هم افتاده بودم. نمیخواستم به هیچ قیمتی کم بیاورم. سرمایهام را باختم و دوباره باید از صفر شروع میکردم.
همسرم باز هم کوتاه اومد و گفت پشتت هستم نگران نباش.
🔹نتونستم با این شکست سنگین کوتاه بیام و متأسفانه به باوری غلط برای فرار از غم این مشکلات معتاد شدم.
🔹بازهم رفیق ناباب زیر پایم نشست. همسرم خسته شده بود، مهریه اش رو بخشید و جونش رو آزاد کرد. با غرور طلاقش دادم و چند سالی از این ماجرا گذشت.
🔹امروز زنم و بچه اش رو توی خیابون دیدم. فقط جلو رفتم ازش حلالیت بگیرم. میخواستم خواهش کنم مرا ببخشد.
🔹نمیدونستم شوهرش توی ماشین نشسته، اون که منو نمیشناخت پیاده شد و با عصبانیت گفت چرا مزاحم زن مردم میشی؟
🔹دست به یقه شدیم و گفتم حرف دهنتو بفهم مزاحم خودتی .زن بیچاره نمیتونست توضیح بده ومنو معرفی کنه.گشت پلیس هم سر رسید . میخواستم فرار کنم که اون مرا گرفت و مجبور شدم کتکش زدم.
🔹الانم حرفم یک جمله هست، این زن منو ببخشد و حلالم کند. اشکش رو درآوردم و با آبروش بازی کردم. خدا رو شکر زندگی خوبی دارد و شوهرش هم آدم حسابی است.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هرشب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@Akhbarmashhad
