✍زنم بشو !
🔹همون اول کار گربه رو در حجله بکش و اجازه نده حرف بزند، باید با همین فرمان پیش بروی.
🔹اعتراف میکنم تکبر و غرور بیش از حد کار دستم داد. اهل بگو بخند نبودم تریپ اخم و بد خلقی میگرفتم. همه فامیل میگفتن تو مرد واقعی هستی. یکی از اقوام که به خیال باطل من، اِندمرام بود و معرفت، توصیه میکرد مراقب باشم کم نیاورم. زنش را طلاق داده بود و میگفت اگر دسته گل روی سر زنها بریزی حواست نباشد آخرش تو را له میکنند و رد میشوند و… .
🔹سرتان را درد نیاورم، نسخه زندگی شکست خورده دوستم را چاشنی اخلاق گند خودم کردم. حاصل ازدواج ما یک دختر کوچک بود، شیرین و خوش زبان.
🔹چند سالی زندگی کردیم. طاقتش طاق شد. این اواخر جواب میداد و دهن کجی میکرد. طلاقش دادم. او هم طلاق گرفت و نگاهم نکرد.
بچه را من برداشتم. با کمک خانوادهام بزرگش کردیم و مدرسه رفت. یک روز گریه کنان آمد و از زیر زبانش کشیدیم چه اتفاقی افتاده.
🔹میگفت همکلاسی هایم توی مدرسه با من بازی نمیکنند و میگویند پدر و مادرت طلاق گرفتند.
🔹این حرف به ظاهر کودکانه به نظر میرسید اما مثل پتکی من را فرو ریخت. بیرون زدم، سراغ همسرم رفتم. هاج و واج مانده بود. گفتم زن من بشو.
🔹با اصرار زیاد و خواستگاری دوباره و تعریف ماجرای مدرسه به شرط مشاوره حاضر شد بیاید و زندگی کنیم. گفتم دوستت دارم، با تعجب نگاهم کرد و خندید.
🔹میخواهم از نو بسازم و اشتباهات گذشته را جبران کنم. از شما چه پنهان دلم برایش یک ذره شده بود.
🖋غلامرضا تدینی راد
#زندگی هر شب با یک داستان واقعی در مشهد مهمان شماست…
@Akhbarmashhad
