✍میروم برمیگردم!
🔹سایه به سایه دنبالم میآمدند، نفس نفس میزدم و رفیق نابابم را نفرین میکردم.
🔹مرده شورش را ببرند، سرگرم کار بودم، آمد و هواییام کرد. مرا به این راه کشاند و همان سرقت اول نزدیک بود گیر بیفتم. تا جلوی حرم دویدم. خیابان لحظه به لحظه شلوغتر میشد. چند قدم مانده بود مرا بگیرند.
🔹کیف دستی را جلوی شان پرت کردم و طرف جمعیت رفتم.
دیگر دنبالم نیامدند. جلوتر رفتم. چند نفری که بین شان بودم میخواستند وارد صحن حرم شوند.
🔹آرام پشت سرم نگاه کردم. مطمئن شدم کسی دنبالم نیست. چشمم به گنبد طلای حرم افتاد. یاد پدر خدا بیامرزم افتادم همیشه مرا حرم امام رضا (ع) میآورد، بعد هم یک بستنی میخرید. مثل بچهها شده بودم.
🔹حال عجیبی داشتم. با خودم گفتم، خیلی رو داری پسر، تو هم میخواهی وارد صحن حرم شوی؟ به امام مهربان سلام دادم و گفتم: میروم و برمیگردم. دوان دوان خودم را به کوچهای رساندم که سرقت کرده بودیم.
🔹 جلوی ماشین پژو ۴۰۵ خانوادهای ایستاده بودند. رفتم و سلام کردم. هاج و واج مانده بودند. گفتم من دزد کیف تان هستم ،حلالم کنید.
🔹جوانی که همراهشان بود یقهام را گرفت. زیر گلویم را با قدرت فشار میداد. میخواستند به پلیس زنگ بزنند. چشمش به حرم افتاد. گفت به احترام این گنبد عشق تو را بخشیدم، برو مثل آدم زندگی کن. این همان نصیحتی بود که همیشه پدرم میگفت.
🔹گریه کنان با اتوبوس به خانه برگشتم. یک غذای نذری هم بین راه به من دادند. به دوست نالایق زنگ زدم و هرچه دهانم رسید نثارش کردم. به همسرم گفتم قول مردانه میدهم آدم شوم. لبخندی زد و گفت سرت جایی خورده؟ گفتم چشمهایم درگیر نگاهی شده، من در شهر امام رضا (ع) میتوانم خوشبخت ترین آدم دنیا باشم.
🔹شب بعد با همسرم حرم رفتیم و یک دل سیر زیارت کردیم. به پیشنهاد شوهر خواهرم که حکم پدر برایم دارد و خیلی زحمت برای مان کشیده، مشاوره آمدهایم. من سر رفیق بازی همسرم را خیلی اذیت کردهام. لقمه نانی داریم و سقف بالای سر. گر قناعت کنیم و شکرگزار باشیم امام رضا(ع) هم هوایمان را دارد.
🔹خواهش میکنم با آدم ناجور و بی سر و پا رفیق نشوید
🖋غلامرضا تدینی راد
@AkhbarMashhad